بلوندها به همان اندازه که عاشق دیک های سیاه هستند، بیدمشک سیاه را دوست دارند. آنها عاشق دیدن دست های سیاه بر روی بدن خود هستند، انگشتانی که در شکاف آنها نفوذ می کند. شکلات او را مانند یک مرد در می آورد و بلوند با جذابیت هایش او را ناز می کند. این اتحاد دو لزبین مرا به یاد قهوه با شیر می اندازد - گرم و شیرین. من همچنین به آنها یک تسمه می دهم تا دخترها بتوانند عمیق تر لعنت کنند. آنها کار زیادی انجام نمی دهند.
فقط چشمان سبزه سن او را نشان می دهد - می توان تجربه زیادی را احساس کرد، و بدن جوان است، حتی با سینه ایستاده او نمی توان گفت که او ممکن است چنین پسر بالغی داشته باشد. تماشای مادر اغوا شده اش جالب تر بود. حرکات، اشارات با بدنش - با این کار او به هر کسی که سال ها جوانتر بود، سر می زد. و حتی بیشتر از آن در خود جنس، او با هر کس دیگری همخوانی داشت. هوشمند، داغ، داغ. در یک کلام - بالغ.
کاش باهاشون بودم