همه آنها چقدر کارساز و مترقی هستند. هیچ کس عجله ندارد و هرکس کار خود را انجام می دهد. یکی دارد بیدمشک را می لیسد، یکی در دهانش می زند و همه چیز خیلی سریع و با احساس است. دریایی از شور و خلق و خو. بلوند باهوش است، می داند دارد چه کار می کند، لازم نیست چیزی به من بگوید. بچه ها آنقدر گرسنه اند که انگار نیم سال است منتظرند و رابطه جنسی ندارند، مثل ماشین های بخار نفس نفس می زنند.
اگر او برای هر تقصیری خروس بزرگش را بیرون بیاورد و به خدمتکارش بزند، حتی نمی دانم چقدر به او پول می دهد؟ یا اینجور روزهایی اسمش را بگذاریم بازرسی، حقوقش جداست؟ با این حال، چه کسی در برابر چنین زیبایی مقاومت می کند، که معلوم شد نه تنها در تمیز کردن، بلکه در ملافه نیز متخصص فوق العاده ای است. با چنین استعدادهایی، او شغلی در یک منطقه دیگر پیدا می کند - با دستان آنها از دست!
بلوندی فقط از خدمت به بچه ها لذت می برد - او لب های کار می کند و یک پای تازه و گلگون دارد. چه کسی نمی خواهد طعم آنها را بچشد؟ اوه، و او احساس خوبی دارد که می تواند کنجکاوی بچه ها را برآورده کند و آنچه از او انتظار می رود به آنها بدهد. شیر تغلیظ شده، که بچه ها با آن از او تشکر کردند، برای او مانند مرهم است - او آن را با احساس موفقیت می لیسید. به نظر می رسد که او از کار در صنعت خدمات نیز لذت می برد. )))
پسر عاشق دختر شد، ابتدا او را نوازش کرد و سپس به لذت های نفسانی رفت. لباس، لباس زیر، ملافه، همه سفید. او دختر را از خوشحالی فریاد زد و سپس روی شپشک هایش تقدیر کرد.