برادر شوخی کرد و خواهر از یک شوخی کاملاً بی گناه دلخور شد. و با لگد وارد توپ شد. حداقل مادرشان درست بود - دخترش را به جای او گذاشت. درست است، بگذارید زانو بزند و بمکد - او متوجه شد که چقدر اشتباه کرده است. خوب، وقتی پسر شروع کرد مانند یک فاحشه او را روی خرقه اش بالا کشید، مادر فهمید که وظیفه آموزشی او تمام شده است. حالا یک عوضی دیگر در خانه بود.
واداشتن جوجه ها به رابطه جنسی سرگرمی مورد علاقه پلیس است. آنها وحشت زده می شوند و اولین چیزی که به آن فکر می کنند این است که یک افسر مجری قانون را ضرب و جرح بدهند. حتی به ذهنشان هم نمی رسد که ممکن است فریب بخورند. اما در این شرایط، آنها فکر می کنند کاملاً حق دارند که اجازه بدهند توسط یک مرد یونیفرم پوش به لعنتی بپردازند. بسیاری از آنها وقتی خود را در رختخواب دوست می دارند، در مورد آن خواب می بینند. بنابراین زن سیاهپوست کاملاً مطمئن بود که دوست پسر خود را از مشکل قانون نجات داده است.
به طور کامل متوجه نشدم که نامادری در ابتدا با او چه صحبتی می کند، اما با قضاوت بر اساس پیشرفت بیشتر وقایع، بدیهی است که از وضعیت سخت زنانه او شکایت می کند - سینه های بزرگ، در مورد او، که پوشیدن آنها بدون ماساژ مداوم دشوار است. و ماساژ سینه هاش و همچنین کل بدنش. و این چیزی بود که دوست دختر تیره پوستش در موردش صحبت می کرد ، قبل از اینکه با آنها به رختخواب برود ، بلافاصله فهمیدم - او با نامادری خود همدردی کرد و به او کمک کرد! همینطور بود، نه؟